آرزوها
آرزوها



 وقتی که می گی « جوجوی من » ، یاد بچگی هامون می افتم ؛ همون وقتا که در ایوان خونه ی مادر بزرگ کنار

شمعدانی ها می نشستیم و تو ستاره های سبز را رو دامنم می چیدی و برام ترانه ی پرواز می خوندی ؛ و من

تنها دلخوشی ام همان غزل هائی بود که با آهنگی دلنشین زمزمه می کردی ؛ دستمو می گرفتی و می بردی تا

 ستاره ! باورت میشه که هنوز رد دستات رو دستم جا مونده ؟! اون ستاره ی سبزی که اون شب برام چیدی

 یادته ؟! من هنوز تو صندوق خونه ی قلبم نگهش داشتم . نمیدونی برام چه لذتی داشت آواز پرواز و غزل

 مهربانی از زبان تو شنیدن !!!

بارون که میومد ، چقدر ذوق می کردیم ! یادت میاد پشت شیشه ی بخار گرفته ی پنجره ساعتها می ایستادیم و

 بارونو تماشا می کردیم و با انگشتمون رو شیشه نقاشی می کشیدیم ؟! یادمه تو همیشه عکس یه پروانه می

 کشیدی و من بادبادک ! حالا که به اون روزا فکر می کنم می بینم هر دوی ما چقدر عاشق پرواز بودیم !!!

حالا که بزرگ شده ام یه ستاره ی سبز تو قلبم دارم که آسمون دلمو چراغونی می کنه ؛ به خاطر همین چیزاست

 که دوست دارم در همون کودکی بمونم ؛ تو به من بگی « جوجو » و من صدات کنم « جیکوی من »

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نگارش در دو شنبه 4 اسفند 1387برچسب:, ساعت 23:11 توسط پروانه - موضوع : <-PostCategory->

.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.




Digital Clock - Status Bar